«علیرضا حیدرى» از سربازهاى با صفا و مخلص لشكر 27 بود. محل اصلى خدمتش در واحد لجستیك لشكر در پادگان دو كوهه بود. هر بار براى انجام كارى از فكه به دو كوهه مى رفتیم، با حسرت به ما نگاه مى كرد و التماس دعا داشت كه كارش را ردیف كنم تا به تفحص بیاید. سرانجام گفتم: «ما نیروهاى سربازمان را از لشكر مى گیریم، اگر مى توانى از مسئول لجستیكى موافقت نامه بگیرى، ما هیچ مشكلى نداریم».
یكى دو روز گذشت. آن روز كه به پادگان رفتیم، حیدرى خوشحال و در حالى كه چشمانش برق مى زدند، جلو آمد و گفت: «آقا سید تموم شد...» و برگه موافقتنامه واحد لجستیك را زا جیبش در آورد و جلوى رویم تكان داد. بلافاصله سوار ماشین شد و همراه ما آمد به فكه، حیدرى مداح هم بود و هر موقع حالى پیدا مى كرد، بخصوص بعد از نماز جماعت و زیارت عاشورا، بچه ها را به فیض مى رساند.
آن روز نهمین روز فروردین سال 71، حیدرى همراه سید على موسوى به اطراف ارتفاع 146 رفت و در حالى كه به طرف پیكر شهیدى مى رفت، پایش به تله انفجارى مین والمرى گرفت و در حالى كه پاهایش متلاشى شده بودند، به شهادت رسید و سید را نیز با خود برد به آن سوى هستى.